توهمات

ته مانده یک مغز که سال پیش پوکید

مردی ز باد حادثه بنشست/مردی چو برق حادثه برخاست/آن ننگ را گزید وسپرساخت/وین نام را بدون سپر خواست/ابری رسید،پیچان پیچان خنگ یالش آتش،بر دشت/برقی جهید و موجب باران از دشت تشنه،تازان بگذشت/این پوک تپه نالان نالان لرزید و پاگشادو فرو ریخت/ وآن شوخ بوته پرتپش از شوق پیچید و با بهار درآمیخت/پرچین یاوه مانده شکوفید/ وآن طبل پر غریو فروکاست/مردی زباد حادثه بنشست/مردی چو برق حادثه برخاست.(از زنده یاد احمد شاملو.الف.بامداد)
نوشته شده در سه شنبه 16 / 11 / 1390برچسب:مردی ز باد حادثه بنشت,احمد شاملو,الف بامداد,,ساعت 10:21 توسط توفان | |


Power By: LoxBlog.Com